پاریس، تگزاس، همه چیز و همه چیز

دنبال صدایم میگردم

    • ری را ‌‌
    • چهارشنبه ۴ ژوئن ۲۵

    از ارشیو آینده

    مدتی از تهی بودنم میگذرد. دیگر نه در خط‌های وسط‌ام، نه ان آخرها و یا اول‌ها.

    خلأ اینجاست

    ماده اما معنا نمی‌ده

    سرعت به سراب آواره می‌شه

    اینجا حروف به حرف نمی‌رسه

    فاصله به فصل تبدیل می‌شه

    و گردون به گرداب می‌کشه

    دل هم شده دهلیز دلهره‌

    پس دیوار به دره می‌ریزه

    غم به غوغا می‌شکنه

    نوا بدون ناله‌شدن فراموش می‌شه

    آسمون نیست که کمانِ کماله

    و جاذبه جاذبه‌ی مجاله

    زخم‌ همه از زمانه

    و نور از نیت و نمازه

    دیگه دهان خسته از دلیله

    پرده ی پایان پایین روی زمینه.

    • ری را ‌‌
    • دوشنبه ۲ ژوئن ۲۵

    بازیگر دوست داشتنی

    +زندگی مثل یه فیلم سورئال عه فقط نیازه به اندازه کافی درموردش خلاق باشی

    -سورئال جادو میخواد ادما هم جادو خوار هستن

    +به نظر من ادما خود جادو ان

    • ری را ‌‌
    • چهارشنبه ۲۱ می ۲۵

    ‌ ‌ ‌

    تمام دنیا در تاریکی فرو می‌رود.

    نه ستاره نه من

    انزوا، انزوا، انزوا، انزوا و انزوا.

    • ری را ‌‌
    • دوشنبه ۱۹ می ۲۵

    ‌ ‌

    اخه تو چرا انقدر دوری از کمال

    • ری را ‌‌
    • دوشنبه ۱۹ می ۲۵

    کافی

    منتظر بودم اب کتری جوش بیاید و چایی درست کنم. فهمیدم خیلی وقت است کافی نیستم. خیلی وقت است حتی نزدیک به کافی بودن هم نیستم. 

    لیوان چایی را برای خودم و مامان روی میز میگذارم. بهش میگویم دیشب خواب پرنیا را دیدم. حالش خیلی خوب بود. خوشحال بود. 

    یادم می اید

    بقیه را هم.

    حس میکنم پلک پایین چشم هایم سدی در حال فروپاشی هستند و اب جاری خواهد شد، من را با خود میبرد. مامان متوجه می شود.

     

    دلت برایش تنگ شده؟

    نه.

    پس دلت برای کس دیگری تنگ شده.

     

    چطور بیانش کنم. چطور بگویم که دلم برای خودم تنگ شده است نه او. که دلم میخواهد منم خوشحال باشم. حتی در حد یک خواب. بگویم که مامان، هیچوقت برایم کسی نبوده است که بخواهم الان دلتنگش شوم. فقط من بوده ام. که الان همان هم نیست. حتی من برای من نمانده.

     

    چیزی نمیگویم. یک پایم را مثل همیشه تکان میدهم. چایی را مینوشم.

    –I care for you still and I will forever

    That was my part of the deal, honest

    I'm sure we're taller in another dimension

    You say we're small and not worth the mention

    • ری را ‌‌
    • سه شنبه ۱۳ می ۲۵

    روی ماه مثلا

    کاش خدا نزدیک تر بود

    • ری را ‌‌
    • شنبه ۱۰ می ۲۵

    فاصله‌ای که هست بارونی که نیست و چیزهای رقت انگیز دیگر

    تمام دنیا در تاریکی فرو می‌رود.

    فقط ستاره‌ی سرخ می‌ماند.

    من و انزوا، انزوا، انزوا، انزوا و انزوا.

    • ری را ‌‌
    • پنجشنبه ۸ می ۲۵

    ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

    من بزرگ ترین منبع الهام خودم هستم.

    • ری را ‌‌
    • دوشنبه ۵ می ۲۵

    ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

    و در تمام این مدت، قلبت به تپیدن ادامه می‌دهد. کارش را انجام می‌دهد و آن‌قدر می‌تپد تا وقتی پیامی دریافت کند که حالا نوبت ایستادن است. نمی‌دانی چه وقت؛ شاید چند دقیقهٔ دیگر. چون بعضی قلب‌ها فقط ۴۱۲ میلیون بار می‌زنند. ممکن است گمان کنی که خُب، اینکه خیلی زیاد است! اما حقیقت این است که این عدد، فقط می‌شود ۱۲ سال.

     

    سوزی در کتاب شاید عروس دریایی بعد از مرگ بهترین دوستش تا مدتی با هیچکس هیچ حرفی نزد. بچه که بودم فکر میکردم کار راحتی ست برایم. چند سال گذشته هنوز فکر میکنم خیلی راحت است که یک روز دیگر حرفی نزنم. چون بهرحال هیچکس وقتی حرف میزنم گوش نمیکند. هیچکس متوجه متوقف شدن کلماتم نمیشود.

    فراموش شدن راحت است.

     

    فقط تصمیم گرفته‌ام حالا که مجبور نیستم، دنیا را با کلماتم پُر نکنم.

    • ری را ‌‌
    • چهارشنبه ۳۰ آوریل ۲۵